لحظه هایی که دوستش ندارم

لحظه هایی که دوستش ندارم

دوســــ♥ـــت داشتن . . . به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست . . . حسی است که باید بـی کلام هم لمــــــس شود . . .
لحظه هایی که دوستش ندارم

لحظه هایی که دوستش ندارم

دوســــ♥ـــت داشتن . . . به تعــــداد دفعات گفـــــتن نیست . . . حسی است که باید بـی کلام هم لمــــــس شود . . .

9

چه باید کرد؟

با سینه های پردرد...

با درد های نگفته ...

با گفته های نشنیده.... 

با شنیده های ندیده.... 

با دیده های بی تفاوت....

با این ادم هایی 

که هیچ کجا

هیچ وقت 

هیچ انسان نبوده اند 

چه باید کرد؟



8


دلم تنگ میشود، گاهی

برای حرفهای معمولی ...

برای حرفهای ساده ...

برای چه هوای خوبی! ...

دیشب شام چه خوردی؟

و چه قدر خسته ام از چرا؟

... از چگونه!

خسته ام از سوال های سخت

پاسخهای پیچیده

از کلمات سنگین

فکرهای عمیق

پیچ های تند

نشانه های با معنا، بی معنا !

دلم تنگ میشود

گاهی برای...

یک "دوستت دارم"ساده


7


اتشفشانی شده ام

به ظاهر خاموش !

درونم اتشی بر پاست

که نپرس

از این خوشه های خشمی

که دسته دسته 

درون سینه ام

بر هم می گذاری

بترس...........

یک روز 

که دور هم نیست

فوران خواهم کرد 

وتمام خشمم را

بالا خواهم اورد

گدازه هایم را جدی بگیر 

بی شک

وجودت را 

ذوب خواهند کرد.......



6


مرا به تختم ببندید...

و سیگاری برایم روشن کنید...

و تنهایم بگذارید...

هرچقدر هم نالیدم و فریاد زدم،

به سراغم نیایید...

من دارم؛

او را ترک میکنم !!!

 

5


می خواهم بخوابم

یک خواب زمستانی طولانی 

از یخزدگی 

این تنهایی سرد

لبهایم می لرزد

دستانم می لرزد

دلم می لرزد

می خواهم خواب بودن هایت را ببینم 

خواب ان موقع ههایی که دلت با من بود

ان موقع هایی که فقط من بودم و تو 

دلم می خواهد

بیدار که شدم

بهار را در اغوش تو جشن بگیرم 

دلم برای بهار تنگ شده

دلم برای جشن تنگ شده 

راستش را بخواهی 

دلم برای اغوشت تنگ شده ........

می خواهم بخوابم 

می خواهم

خواب بودن هایت را ببینم...........